میدانی؟!
بعضی ها را هرچه قدر بخوانی ... خسته نمی شوی
بعضی ها را هر چه قدر گوش دهی ... عادت نمی شوند
بعضی ها هر چه تکرار شوند ... باز برایت تازگی دارند
دیده ای؟
شنیده ای؟
بعضی ها بی نهایت اند؟!!!
چه دلپذیر است اینکه گناهانمان پیدا نیست وگرنه مجبور بودیم هرروز خودمان را پاک بشوییم.
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغ هایمان شکل مان رادگرگون نمی کنند.
چون در این صورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم.
خدای رحیم تو را بخاطر این همه مهربانی ات سپاس.
خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات
میخندیم به روزهایی که گریه می کردیم
وگاهی اوقات
گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم
زندگی می کنم
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگررا برایم می سازد
بگذار هر چه از دست می رود، برود
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد
حتی زندگی را ...
اشتباه ما درزندگس هزارانکار نادرستی نیست که انجام می دهیم.
بلکه هزاران کار درستی است که برای اشخاص نادرست انجام می دهیم.
به اندازه كافي اندوه داشته باشي تا يك انسان باقي بموني
وبه اندازه كافي اميد تاخوشحال بموني
گاهی انسان، به حال خویش می گرید که چرا انسانیت دارد درقبال بعضی ها ..!!!
دنیا پر از تباهــــی است
نه به خاطر وجـــود آدمهای بد
بلکــه به خاطـــر سکـــوت آدمهـــای خـــوب
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ؛ اشتباهی هم فهمیده اند.
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد
بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود.
تو خودت را رنگ زدی، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی؟
شاید فراموش کردی، که این آدم ها رنگین کمان را با دروغ های خود رنگ میکنند !
تو برای آنها، حتی معنی بی رنگی را هم نداری !
کاش سیاه و سفید بودی !
تا باورشان میشد، تو شیبه دروغ های رنگیِ آنها نیستی !
شبیه حقیقتِ خودت هستی ....
سکـــــــــــوت می کنم و عشــــــق در دلم جاری اســـت …
این شگفــت انگیزترین نوع خویشتن داری ســــت … !
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!