كسي به خود ايمان ندارد دشمن زندگي ست
دشمن زندگي همواره شكست ميخورد
گام نخست آن است كه به علتهاي اين بيايماني پي ببري
خود را مشاهده كن
خود را تحليل كن
مسیحا برزگر
هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد.
به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی.
قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است.
ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است.
خودت را چه؟
اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی ...
محمداسماعیل دولابی
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هیچ چیز
مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازی ای که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گلی ست!
عرفان نظر آهاری
زندگی سخت ساده است!
خطر کن وارد بازی شو .. .
چه چیزی از دست می دهیم؟
با دستان خالی آمده ایم...
با دستان خالی خواهیم رفت!
نه٫چیزی نیست که از دست بدهیم!
فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند!
تاسرزنده باشیم .. .
تا ترانه ای زیبا بخوانیم ...
و فرصت به پایان خواهد رسید!
مرگ تنها برای کسانی زیباست که زیبا زندگی کرده اند!
از زندگی نهراسیده اند!
شهامت زندگی کردن را داشته اند!
پس هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گویی
واپسین لحظه است و کسی چه میداند؟
شاید واپسین لحظه باشد.
آدمیان جاودان میشدند...
اگر در مییافتند که از یک آغازند؛ و به یک پایان خواهند رفت...
که در عبور از این یگانه راه...یکدگر را ببینند و ویران نکنند!
که به هم عشق هدیه دهند! آنگاه زمین سپید میگشت... از رنگ صلح...
و آبی آسمان درخششی بس عظیم مییافت...
آه! آدمیان جاوید میشدند، اگر در مییافتند...
سبــــ ـد دعــــ ـايم را برداشتم ...
بیایید به دنبال آن نیمه از آدمیت باشیم
که با عطر عشق می آمیزندش نه با عطر کافور …
همان نیمه ای که نمی شویندش ، نمی آلایندش ،
نمی پوشانندش و به خاک نمی سپارند
مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند …
انسان باش تا جاودانه زندگی کنی !
زندگی بوم سفیدی ست ....
من وتو نقاشهای این صفحه ایم
زندگی را میتوان زیبا نگاشت ...
زندگی را میتوان رنگی کشید ...
اندکی رنگ محبت ، بیشتر رنگ عشق ،
سایه روشن هایی هم رنگ صفا
.
شادی نمادی از زیستن آگاهانه است و
نمایشی از سپاس گزاری در برابر یزدان پاک
ستوده ترین کارها آنست که بزرگترین شادی را برای
بیشترین افراد فراهم کنیم .!
اینکه اول عاشقش باشی..
بعد درگیر احساس عاشقی با او..
در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد
این سه می شوند همانیکه باید بشوند
آنوقت حساس میشوی
حســـاسی
در انتخابش
در نگاههایش
در صحبت کردنش
او برای توست
تو از آنِ تو
گاهی مغروری برای داشتن او
حسودی از دیدن نگاه هایی جز تو روی او
میخواهی خودت باشی و او
او همان کسیست که قبلاً بوده
چشمهای تواَند که او را جوری دیگر می بینند .
قلـღــبت جور دیگری می تپد
فکرت درگیرش می شود
آری !
اینگونه شد ؛ تو عاشღــق شدی ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ…
ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﺎ ﺑﻐﺾﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﭼﺎﻧﻪﺍﺕ ﺑﻔﻬﻤﺪ…
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﺪ…
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﯼ، ﺑﻔﻬﻤﺪ…
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪﮔﯿﺮ ﺷﺪﯼ ﺑﻔﻬﻤﺪ…
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ…
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ و ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺑﻔﻬﻤﺪ
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
میروم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه میبینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست !!!
سهراب سپهری
زیبایی زندگی...
در آن چه به دست آوردیم نیست...
زیبایی زندگی به راهی است که رفته ایم ...
ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم ...
منزل حقیقی ما...
قلب کسی است که دوستش داریم ...
زن جنس عجیبی است !
چشم هایش را که می بندی ،
دید دلش بیشتر می شود ...
دلش را که می شکنی ،
باران لطافت از چشم هایش سرازیر ...
انگار درست شده تا ...
روی عشق را کم کند ...
کاش سر در بهشت کسی باشد که بپرسد : آدمی یا فرشته ؟
و من با صدای ضعیفم که رو به بی صدایی رفته بگویم :
زنم … و این بار همه نگاهم کنند …
نه بخاطر موی بلندم …
نه چشمان معصومم و نه لرزش صدایم …
بلکه به خاطر روح خدا که در من دمیده شده
و همیشه تحسین کنند شجاعت … صداقت … وفا … و نجابتم را در آن کره ی خاکی !
.
در بزرگراه زندگی همواره راهت، " راحت " نخواهد بود.
هر چاله ای، "چاره ای" به تو می آموزد.
دوباره فکر کن، فرصت ها " دو بار" تکرار نمی شوند.
پس به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت، " باید رفت" !
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را می خواند
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
بارالها !
یاری کن تا علائم را درست ببینیم و با هر لحظه ماندن در صراط مستقیم
همواره در بزرگراه زندگی درست انتخاب کنیم تا به سرمنزل مقصود برسیم.
خستگی همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین آخرین جرعه های امید است
وقتی لیوان تا به لبت می رسد از دستت می افتد
و تو می نشینی بر کف آشپزخانه
و بغض های هزار ساله ات را می شکنی ...
زار زار ...
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
....
زندگی یک نعمت است.
امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند.
قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.
قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم به درگاه خدا زاری می کند.
امروز پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام به بهشت رفته است.
قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد اما عقیم است.
اما قبل از اینکه به فکرِ گرفتن انگشت اتهام به سوی کسی یا محکوم کردن او بیفتید،
بیاد بیاورید که هیچ کدام از ما بی گناه نیستیم و همه به یک خالق جواب پس می دهیم.
و زمانی که افکار ناامید کننده در حال درهم کوبیدن شماست،
لبخندی بزنید و خدا را بخاطر زنده بودنتان شکر کنید.
زندگی یک نعمت است، از آن لذت ببرید، آنرا جشن بگیرید و ادامه اش دهید.
...
دلم می خواست همه چیز را درباره ی خدا بدانم....
در جست و جوی خدا،به سراغ نشانه های او ،در میان آفریده هایش رفتم:
از خودم پرسیدم((راستی خدا صبح ها چه کار می کند؟))
احساس کردم که پاسخم در لابه لای بوی شبنم صبحگاهی چمن زار به مشامم می رسد
به این فکر کردم که خدا شب ها کجاست؟
...
عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار،
از تنفر متنفر باش و به مهربانی مهر بورز،
با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.
خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .
خوشبختی از آن کسانیست که خواهان خوشبختی دیگران باشند.
انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست.
من آینده را دوست دارم چون بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم.
زرتشت
" تقسیم عادلانه "
من همسن و سال پسر تو هستم،
تو همسن و سال پدر من هستی.
پسر تو درس میخواند و کار نمیکند،
من کار میکنم و درس نمیخوانم.
پدر من نه کار دارد، نه خانه،
تو هم کاری داری هم خانه، هم کارخانه؛
من در کارخانهی تو کار میکنم.
و در این کارخانه همه چیز عادلانه تقسیم شده است:
سود آن برای تو، دود آن برای من.
من کار میکنم، تو احتکار میکنی.
...
کم کم یاد خواهیم گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیرکردن یک روح را...
این که عشق ،تکیه کردن نیست! و رفاقت، اطمینان خاطر...!
و یاد می گیریم که بوسه ها قرارداد نیستند... وهدیه ها ،معنی عهد و پیمان نمی دهند!
کم کم یاد می گیریم که حتی نور خورشید هم می سوزاند ، اگر زیاد آفتاب بگیری...
باید باغ خودت را پرورش دهی ...
به جای این که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد!
یاد می گیریم که می توانیم تحمل کنیم که محکم باشیم...
و اینکه پای هر خداحافظی یاد می گیریم که خیلی می ارزیم....!!!
.
دلم گرم است ...
شبی می خواندم .... با مهر
سحر می راندم ..... با ناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا ، با آنکه میداند
گنه کارم.
اگر رخ بر بتابانم
دوباره می نشید بر سر راهم
دلم را می رباید ، با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی ، قهر نازیباست
...
♦ ♠ ♥ ♣ من زنم ... ♣ ♥ ♠ ♦
چرا فکر می کنی چون دختری
باید همیشه غمگین باشی؟ شکست خورده باشی؟!
عزیز من! یاد بگیر که تو دختری!
دخترونه احساس کن!
دخترونه استدلال کن!
دخترونه زندگی کن!
اما بدون
غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن
گاهی دلت از زنانگی ات می گیرد ...
میخواهی کودک باشی
دختر بچه ای که به هر بهانه ای
به آغوشی پناه می برد ...
و آسوده اشک می ریخت...
زن که باشی بـــــــایــــــد
بـــــغـــــض هـــــای زیــــــــادی را ...
بــــــــی صــــــــدا دفـــــــن کنـــــــی !!
به قـــولِ یڪ پـــــــــــــــــدر:
تمام عروسڪهاے دنیـــــــــا
یتیــــم میےمــــــــــانــدنـــد
اگـــــر خــــــــــــــــــــــدا
دخــتــــــــــــر را نمےآفــــــرید
دَر ذِهن ِ زَنـآنـه ی مـَن ...
یـَعـنـی بـوسـﮧ ای اَز روی دوست دآشتـَن ، بــِدون ِاَنـدَکـی شـَرم!
دَر ذِهـن زَنـآنـه ی مـَن ...
مـَرد یـَعـنـی کـوه بـودَن .. پـُر اَز سـِخـآوَت ، پـُر اَز حـَیـآی مـَردآنـه
دَر کـِنـآر ِ ایـن اُبـُهـَت ، لـوس شـُدَن های کـودَکـآنـه !
دَر ذِهن ِ زَنـآنـه ی خـوش ـبـیـن مـَن ...
مـَرد یـَعـنـی دوست مـیـدآرَمـِت ، تـو هـَر لـَحـظـه بـآ مـَنـی !
تـو مـَردی ..
مـَن بـی تـو بـآ تـَمـآم آفـَریـنـِش بـی گـآنـه اَم !
کـآفـی ـست دَست ِ رَد بــِزَنـی !
مـی ـرَوَم پـی زِنـدِگـی اَم ، بـَرآی آرآمـِشَت
تـآ بــِدآنـی چــِقـَدر مـُحـتـَرَم َـست ایـن آسـآیــِشـَت ...
....
دلـت را بتـکان ...
غصه هایت که ریخت ،
تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
......
♠ ♥ من زنم همزاد بارون ♠ ♥
من زنم همزاد بارون هم نژاد کوه و تیشه
طعم شیرین یه آغوش معنی درخت و ریشه
عطر من اگه بپیچه ذهن شعرا تازه میشه
اگه دستامو بکارند سبز میشم تا همیشه
من زنم که روح عشق رو میسپره به سینه ی مرد
من زنم مرحم درد دل عاشقای شبگرد
تنم از جنس بهاره تو شبهای کهنه و سرد
تک درخت ایستاده تو هجوم وحشی درد
اما تو عمق نگاهم یه قبیله بی کسی هست
روی هر گوشه ی قلبم زخم بی هم نفسی هست
من زنم زن زمستون زن شعرای پریشون
رو تنم زخم یه غربت تو چشام هوای بارون
نقش در نقش... قالی بزرگی است زندگی
زندگی یک قالی بزرگ است،
هر هزار سال یکبار فرشته ها قالی جهان را در هفت آسمان می تکانند،
تا گرد و خاک هزار ساله اش بریزد و هر بار با خود می گویند:
این قالی نیست که قرار بود انسان ببافد، این فرش فاجعه است!
با زمینه سرخ خون و حاشیه های کبود، و نقش برجسته های ستم...
فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.
مرد * زن
به مرد بودن خود افتخار کنید چون....
1.همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود.
2.مدت زمان مکالمه تلفنی شما حداکثر 30 ثانیه است.
3.برای یک مسافرت یک هفته ای تنها به یک ساک دستی کوچک نیاز دارید.
به زن بودن خود افتخار کنید چون...
1.نام هر گل و زیبایی در طبیعت است روی شما می گذارند.
2. عشق و هنر ابداع شماست
3.تمام شاعران ایران زمین در وصف گل روی شما هزاران شعر گفته و خط و خال و چشم و ابروی شما را ستوده اند
.
.......
جملات زیبا، فاز سنگین
میدانی؟!
بعضی ها را هرچه قدر بخوانی ... خسته نمی شوی
بعضی ها را هر چه قدر گوش دهی ... عادت نمی شوند
بعضی ها هر چه تکرار شوند ... باز برایت تازگی دارند
دیده ای؟
شنیده ای؟
بعضی ها بی نهایت اند؟!!!
چه دلپذیر است اینکه گناهانمان پیدا نیست وگرنه مجبور بودیم هرروز خودمان را پاک بشوییم.
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغ هایمان شکل مان رادگرگون نمی کنند.
چون در این صورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم.
خدای رحیم تو را بخاطر این همه مهربانی ات سپاس.
خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات
میخندیم به روزهایی که گریه می کردیم
وگاهی اوقات
گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم
گاهی انسان، به حال خویش می گرید که چرا انسانیت دارد درقبال بعضی ها ..!!!
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد
بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود .
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ؛ اشتباهی هم فهمیده اند.
تو خودت را رنگ زدی، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی؟
شاید فراموش کردی، که این آدم ها رنگین کمان را با دروغ های خود رنگ میکنند !
تو برای آنها، حتی معنی بی رنگی را هم نداری !
کاش سیاه و سفید بودی !
تا باورشان میشد، تو شیبه دروغ های رنگیِ آنها نیستی !
شبیه حقیقتِ خودت هستی ....
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه هرروز کم کم می خوریم
آب می خواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بیگناهی بودم و دارم زدند
عشق اگر این است مرتد می شوم
خوب اگر این است من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غمخوار باش
چند روزی است که حالم دیدنی است
حال من از این و آن پرسیدنی است
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
« ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم »
ادامه مطلب ....
به نام ایزد مهربان و مهرورز ___________________________ آدم های ساده را دوست دارم - همان هایی که بدی هیچ کس را باور ندارند - همان هایی که برای همه لبخند دارند - همان هایی که همیشه هستند - برای همه هستند - آدم هایی ساده را - باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد - عمرشان کوتاه است - واز بس که هر کسی از راه می رسد - یا از شان سوء استفاده می کند - یا زمین شان می زنند - یا درس ساده نبودن بهشان می دهند - اما باز ، گه گاهی آنها را می بینی - خوشا به حال آنانی که سادگی تنها عیب شان است __________________________ ___________✿✿ ____________✿✿ _____________✿✿ ______________✿✿ _______________✿✿ _______________✿✿ ______________✿✿ _____________✿✿ ____________✿✿ ___________✿✿ ___________✿✿ ____________✿✿ _____________✿✿ ______________✿✿ ______________✿✿ ______________✿✿ _____________✿✿ ____________✿✿ ___________✿✿ ___________✿✿ ____________✿✿ _____________✿✿ ______________✿✿ _______________✿✿ _______________✿✿ ______________✿✿ _____________✿✿ ____________✿✿ ___________✿✿ ___________✿✿ ____________✿✿ ____________✿✿ ___________✿✿ ____________✿✿ _____________✿✿ ______________✿✿ _______________✿✿ _______________✿✿ ______________✿✿ _____________✿✿ ____________✿✿ ___________✿✿ ___________✿✿ ____________✿✿ _____________✿✿ ______________✿✿ ______________✿✿ ______________✿✿ ______________✿✿ _______________✿✿ _________________✿✿ ★ ★ ♡ ★ ★ ☆ ★ * ♡ ★ * ★ * ☆ ★ * ★ * ☆ ★ ♥ * ★ ★ * ♡ ☆ ★ ♥ ☆ * ★ ★ * ★ * ☆ * ♥ ★ ♡ ★ * * ★ ♡ * ★ ★ ☆ ★ * ♡ * ★ * ☆ ★ * ★ * ☆ ★ ♥ * ★ ★ * ♡ ☆ * ♥ ★ ♥ * ★ ♡ ♥ ☆ * ★